تاریخچه نینجوتسو
چگونه جنگ ژاپنی نینجا را ایجاد کرد؟
تحقیق و گردآوری توسط سنسی استیون کاکل
جنگ Gempei: در قرن یازدهم شروع شد و در سال 1185 با شکست خانواده Taira به پایان رسید. این یک جنگ داخلی بین دو قبیله اصلی خانواده Taira و Minamoto در نظر گرفته شد.
جنگ سامورایی در قرون اولیه توسط رمز بوشیدو تشریح می شد و به چیزهایی مانند:
اولین نفر بودن در جنگ
اولین کسی بود که از شمشیر برای حمله به خطوط دشمن استفاده کرد.
اولین سر را گرفته
برای کشتن دشمن با استفاده از مهارت های مبارزه.
برای حفظ خط زمانی که دشمن واحد شما را مجبور به عقب نشینی می کند.
برای کمک به رفیق / متحد مجروح در هنگام بازنشستگی.
دشمن را با شمشیر کشته است.
این وقایع و بسیاری موارد دیگر باعث افتخار فردی در میدان جنگ شد. و اگر زنده می ماند نزد پروردگارش پاداش می گرفت. گرفتن سر توسط نگهبانان انجام می شد و نشان می داد که او چه کسی را در نبرد کشته است – هر چه حریف بزرگتر باشد، کوکو بیشتری دریافت می کند. کوکو پاداش بود – یعنی برنج کافی برای تغذیه یک مرد برای یک سال. برخی از شمشیربازان معروف در هر نبرد تا 12000 کوکو دریافت می کردند.
در قرن 11 و 12، نبرد چیزی شبیه به این بود:
فقط در ساعات روز! 2، 3 یا گاهی اوقات 4 ارتش مخالف در مورد مکان توافق می کردند. آنها تقریباً به قبیله های مربوطه خود تبدیل می شوند. پس از تبادل تیر، هر ارباب، مالک زمین یا سامورایی آموزش دیده به دنبال حریف مناسب میافتند و سپس شجاعانه به میدان نبرد میرفتند و حریف مناسب را برای مبارزه به چالش میکشیدند. این تا زمانی ادامه پیدا میکرد که تعداد بیشتری از افراد در حال مبارزه، چالش و عقبنشینی بودند تا زمانی که فقط یک هرج و مرج کامل بود و در نهایت یک طرف عقبنشینی میکرد، یا خورشید غروب میکرد و طرفین برای فکر کردن به نبرد روز عقب نشینی میکردند، و دوباره در سپیده دم روز بعد شروع میشد. روز
در طول جنگ های گمپی، اولین حملات شبانه نینجاها در کتابی به نام هیکه موموگاتری ثبت شد. یک حمله شبانه توسط دو سامورایی جوان انجام شد که می خواستند افتخار اولین نفر بودن در نبرد را به دست آورند. آنها جسورانه در دروازه های اصلی یک چالش صادر کردند، اما هیچکس بیرون نیامد. در یورش شبانه دیگری که ثبت شده بود، دو برادر سامورایی از دیوارهای اصلی قلعه محاصره شده بالا رفتند و در تبادل تیرها چالش هایی را انجام دادند. برادران کشته شدند. این حمله مهم است زیرا این شکستی بود از شیوه جنگ مرسوم و ناموسی سامورایی که این بود که پس از بیان نام خانوادگی و کارهای گذشته خود در نبردها با حریف روبرو شوید و سپس به صحبت های حریف خود گوش دهید تا ببینید آیا او لیاقت جنگیدن با شما را داشت فقط در این صورت است که نبرد را آغاز می کنید.
با شکست قبیله تایرا، قبیله مینوموتو خود را حاکم اعلام کرد و یک شوگون (Yoritomo Minomoto) را منصوب کرد. با این حال، بین یوریتومو و برادرش یوشیتسون (جنگجوی با استعدادی که از تاکتیکهای نینجا مانندی مانند ترور، تغییر چهره و حیلهگری برای پیروزی در نبرد استفاده میکرد) خصومت وجود داشت. سفر Yoshitsune و Benkei و همچنین پرواز آنها از Yoritomo در افسانه های تاریخ ژاپن ثبت شده است. یک واقعیت جالب این است که وارثان دوم، سوم و چهارم از قبیله Minomoto همگی ترور شدند و جوانترین آنها در سال 1219 در پله های پوشیده از برف معبد هاچیمن در استان کاماکورا به قتل رسید.
1274: اولین حمله مغول آغاز شد. این یک مأموریت دیده بانی بود. با این حال، با این وجود، آنها روستاییان را در استان های ایکی و یامادا قتل عام کردند و قربانیان را به پایین قایق هایشان میخکوب کردند. قبیله هوجو از جزایر ژاپن دفاع کردند… فقط! مغول ها واقعاً فقط در حال جستجو بودند و به دلیل طوفان در دریا جایی که کشتی هایشان لنگر انداخته بود را ترک کردند. هوجو خوش شانس بودند! تاکتیک آنها جواب نداده بود. رسم سامورایی سوار شدن و به چالش کشیدن حریف برای مغول ها ناشناخته بود و به سادگی تیرهای سامورایی را به سمت سامورایی های شجاع شلیک می کردند. اجساد صدها سامورایی در سواحل کیوشو پراکنده شد. کد بوشیدو در حال تغییر به یک کد “هر کسی برای خودش” یا “هر چیزی برای برنده شدن” بود.
1281: مغول ها برگشتند اما هوجو آماده بود. آنها دیواری عظیم در خلیج هاکاتا ساخته بودند به طوری که وقتی مغول ها فرود آمدند، قادر به ایجاد یک ساحل نبودند و نمی توانستند از الگوهای اسب های گسترده خود استفاده کنند که در دشت های هموار بسیار موفق بودند. پس از نبردهای شدید ساحلی در دیوار دفاعی (جایی که ناگیناتا جایگاه خود را در تاریخ ژاپن به دست آورد)، که عملاً سواره نظام پیشروی مغول ها را از بین برد، مغول ها مجبور شدند در غروب آفتاب به قایق های خود برگردند. در آن شب، ساموراییها، مسلح به کاتانا و واکیساشی تیز، در گروههای کوچک 10 تا 12 نفره به سمت کشتیها رفتند و حملات چریکی نینجا مانند روی قایقها را انجام دادند، کشتیها را بمباران کردند، و نفر به نفر درگیر شدند. با نتایج ویرانگر جنگ روزها و شبها ادامه داشت تا اینکه طوفان یا باد شدیدی وزید و ناوگان تهاجم مغول را تکه تکه کرد و در نتیجه تهاجم پایان یافت.
توجه: ژاپنی ها تنها کشوری بودند که مغول ها را قبل از سقوط آنها به دست منچوها (قبایل شمال شرقی چین) در قرن هفدهم شکست دادند.
از اینجا، ژاپن تا حدودی وارد وضعیت جنگ داخلی شد. این جنگ ها و اهمیت آنها در شکل گیری نینجا به شرح زیر است:
جنگ های نامبوکوچو: جنگ شمال و جنوب مدتی پس از تهاجمات مغول آغاز شد. جنگ نامبوکوچو بین آشیکاگا – شاخه ای از قبیله مینوموتو که خود را فرمانروای ژاپن اعلام کرده بودند و بر نیمه شمالی ژاپن تسلط داشتند – و گودایگو، امپراتور کنونی نیز خود را به عنوان حاکم ژاپن اعلام کرده بود. تسلط گودایگو بر نیمه جنوبی ژاپن بود.
(توجه: امپراتور در تاریخ ژاپن تمایلی به دخالت در سیاست نداشت).
تاکاوجی آشیکاگا، یک ژنرال هوجو، به طرف گودایگو فرار کرد و قدرت گودایگو را به اجرا گذاشت. اما در یک نقشه فریبنده، تاکاوجی آشیکاگا، گودایگو را با یک امپراتور دست نشانده جایگزین کرد و قدرت را برای قبیله آشیکاگا به دست گرفت. گودایگو به همراه ژنرال سامورایی وفادار خود کوسونوکی ماساشیگه مجبور به فرار شد.
هنگامی که امپراتور گودایگو در حال فرار بود، یک جنگجوی جوان از کیشو به نام یاکوشیمارو کوراندو، که به طرز ماهرانه ای در شینوبی جوتسو (نام دیگر نینجوتسو) و بوگی (هنرهای رزمی) آموزش دیده بود، به او کمک کرد. کوراندو خود را به شکل یک زن درآورد و به قلعه ای که گودایگو در آن بود نفوذ کرد و با او فرار کرد. در یکی از سالن ها تخته های کف هیزوم وجود داشت که به گونه ای طراحی شده بود که بسیار پر سر و صدا باشد تا به نگهبانان متجاوزان هشدار دهد. تقریباً همه نگهبانان بعد از آنها به سمت دروازه ها فرار کردند، از دیوارها بالا رفتند و از قلعه فرار کردند. آنها توسط ساموراییهای دشمن شکار شده و به گوشهای افتادند، بنابراین کوراندو گودایگو را در بیشهای از درختان پنهان کرد و از ناگیناتا خود برای دریدن نیروهای دشمن استفاده کرد. اما در میان این کشتار خونین، انتهای اسلحه اش شکست و بنابراین، او از هنر مخفیانه بوجوتسو استفاده کرد. او به نبرد با دشمن ادامه داد و باز هم سلاحش شکست. بنابراین کوراندو از مهارت مخفی چوب برای مبارزه استفاده کرد. سرانجام ژنرال ماساشیگه رسید و آنها فرار کردند.
گودایگو با سپاسگزاری از نجات خود، سیستم مبارزه کوراندو را کوکیشین ریو (نه مدرسه روح شیطان) نامید، زیرا کوراندو مانند نه شیطان جنگیده بود.
کوسونوکی ماساشیگه ستون وفاداری سامورایی ها به امپراتورش (گودایگو) بود. او همچنین یک استراتژیست باهوش جنگ چریکی بود. پس از فرار گودایگو از آشیکاگا، ماساشیگه توانست با استفاده از تاکتیک های ماهرانه نینجا از او دفاع کند. ارتش او کوچک بودند، اما آنها همیشه غیر متعارف می جنگیدند.
Masahige راه سخت در مورد مبارزه با نینجا را یاد گرفت. او در اولین شکست خود قربانی یک حمله شبانه خوب شد که داخل قلعه او را به آتش کشید و بسیاری از مردانش را در حالی که در خواب بودند کشت. او زنده ماند اما چیزهای زیادی در مورد تاکتیک های نینجا یاد گرفت.
Masashige یاد گرفت که هرگز در نبردهای تن به تن با دشمنان که از تعداد آنها بیشتر بود نبرد. او همیشه در مناطق جنگلی می جنگید و برای تضعیف دشمن از تاکتیکهای ضربهای مانند حملات شبانه، ترور، اطلاعرسانی دروغین و استفاده هوشمندانه از آتش برای از بین بردن مواد غذایی ارتش در حال پیشروی (محصولات برنج) استفاده میکرد. او لباسهای زرهی را با کاه پر کرد و آنها را در جنگل قرار داد تا دشمن را به داخل بکشاند و سپس از پشت با تیرها و نیزهها با افراد زیرکانه حمله کرد. او اطمینان داد که دشمن حداکثر تدارکات را برای سود کمی هدر می دهد، مانند شلیک تیرهای دشمن به جنگل هایی که در آن نیروها محافظت می شوند. او به جای حمله با تیر، از کندهها و صخرهها استفاده میکرد و سواران دشمن را به داخل درهها میکشاند، جایی که افرادش سنگها را بر روی حریف میریزند یا با کندههای تابدار طنابها را میبرند. او مطمئن شد که مردانش همیشه از مزیت ارتفاع برخوردار هستند – شلیک در سراشیبی، نه سربالایی. او همچنین ذخایر آب را مسموم کرد تا حیواناتی مانند اسب و گاو را که دشمن به آنها نیاز داشت از بین ببرد. او همچنین گروههای کوچکی از نخبگان رزمی را برای درگیر شدن و کاهش سرعت ارتش در حال پیشروی آموزش داد. این مردان در خرابکاری، هنرهای رزمی، سوارکاری و ترور آموزش دیده بودند. آنها خارج از زمین زندگی میکردند و نقاط خطر را شناسایی میکردند تا ماساشیگه بتواند از گوشهگیری و جنگیدن مرد به انسان اجتناب کند.
ماساشیگه در سال 1336 در نبرد کشته شد اما تقصیر او نبود. این وفاداری او به گودایگو بود که باعث سقوط او شد. در نبرد تن به تن میناتوگاوا، گودایگو اندازه دشمن را کمتر تخمین زده بود و انسان به انسان را مورد حمله قرار داده بود. ماساشیگه در دفاع از فرار امپراتور، همراه با بیشتر افرادش جان باخت. ماساشیگه با کمال میل به اطاعت از دستورات حاکم خود به سمت مرگ رفت. گودایگو هنگام فرار به قلعه ماساشیگه در آکاساکا دستگیر و زندانی شد، همان قلعه ای که قبلاً هدف حمله شبانه قرار گرفته بود.
جنگ ها به طور پراکنده به مدت 50 سال ادامه یافت، اما نیمه جنوبی ژاپن توسط نیمه شمالی شکست خورد. اکنون خانواده آکاماتسو حکومت می کردند. با این حال، در جشن پیروزی، جناح های دربار شکست خورده جنوبی، پس از رها کردن اسب ها در طول جشن ها، به زودی شوگون را کشتند. همچنین نوادگان کوسونوکی ماساشیگه به کاخ امپراتوری نفوذ کردند و جواهرات تاج را که به اعتقاد آنها متعلق به امپراتورشان بود، دزدیدند که مشروعیت او را به اجرا گذاشت.
نکته: گفته می شود که امپراتور جنوبی توسط یک گروه 6 نینجا از شمال کشته شد که جواهرات را دزدیدند و سر امپراتور جنوبی را در رشته کوهی پوشیده از برف رها کردند تا بعداً آن را بازیابی کنند، اما تراوش خون هشدار داد. رزمندگان جنوبی به آن رفتند و آن را پس گرفتند.
جنگ اونین: جنگ در سال های 1467 تا 1477. اونین به معنای “استقامت عالی” است و همینطور هم شد. جنگ بر سر اختلافاتی که در مورد اینکه چه کسی شوگون آشیکاگا بعدی خواهد بود آغاز شد. این عمدتاً طمع خانواده های نجیب قدرتمند متحد با آشیکاگا بود که منجر به جنگ شد. این جنگ جنگی بود که مردم ژاپن در آن آسیب های زیادی دیدند. از آتش و گرسنگی به اندازه شمشیر و کمان استفاده می شد، اما مانند جنگ های گذشته اصولی نداشت. دهقانان هدف بودند، زیرا آنها محصولاتی را برای اربابان نجیب قدرتمند فراهم می کردند. بخش اعظم نبرد در نزدیکی کیوتو با ارتشهای بزرگی که به این طرف و آن طرف میرفتند و برای کسب قدرت رقابت میکردند، روی داد. نوشته شده بود که جنگ ها در خیابان ها بیداد می کرد و معابد و کاخ ها در آتش سوختند. بسیاری از مردم گریختند و اجساد در خیابان ها قرار گرفتند. برخی از اربابان نجیب با گاریهایی از سرهای جام که جمعآوری شده بود، رفتند. اکنون قدرت به هر کسی که بزرگترین ارتش را داشت و کیوتو را کنترل می کرد منتقل شد، زیرا آشیکاگا اکنون فقط یک شوگون دست نشانده و یک امپراتور دست نشانده بود که باید به قوی ترین فرمانده جنگ خدمت می کرد. آنها
جنگ اونین دولت مرکزی ژاپن را فلج کرد. این امر باعث فروپاشی نظم اجتماعی شد که برای خانواده های اصیل بسیار مهم بود. این خانوادههای نجیب اکنون در فقر مطلق بودند و با ضعیفتر شدن و ضعیفتر شدن شوگان آشیکاگا، این خانوادهها از بین رفتند. آن خانوادههایی که جان سالم به در بردند، توسط سربازان تازهکار رهبری میشدند که صرفاً از طریق مهارتهای خود در نبردهای کیوتو قدرت را به دست آورده بودند، و بنابراین قدرت را از طریق ترسی که ایجاد میکردند، بدون توجه به فقدان یا داشتن پیشینه اشرافی بسیار کم، حفظ کردند. این جنگ سالاران هراسان به هیچ یک از خانواده های نجیب اعصار گذشته وفاداری نداشتند و فقط به دنبال قدرت برای خود بودند.
بدون حکومت مرکزی، قوانین شروع به تغییر کردند تا مناسب جنگ سالاران جدید باشد. به جای اینکه زمین را به طور مساوی بین بچه ها تقسیم کنند – با حمایت یک دولت برای اطمینان از اینکه هیچ کس به آن حمله نمی کند و زمین را تصاحب نمی کند – اکنون، جنگ سالاران زمین ها و القاب خود را به یک پسر، معمولاً بزرگتر، وصیت کردند، بنابراین می توان راحت تر از آن محافظت کرد. از جنگ سالاران رقیب این امر سپس زنان را به نقشی فرعی تبدیل میکند که در هر چیزی از جمله ازدواج حرفی کم یا اصلاً نمیگویند.
توجه: یک جنگ سالار اغلب برای دستیابی به یک اتحاد یا پیمان صلح با یک جنگ سالار همسایه، در صورتی که برای او مناسب باشد، دختر خود را به عقد خود در می آورد.
هیچ گزارشی از فعالیت نینجا در جنگ اونین وجود ندارد. یکی فرض میکند وجود داشته است، اما این امکان وجود داشت که قبیلههای مختلف نینجا به دلیل ماهیت سیاسی جنگها فعال نبوده باشند. بیشتر قبایل نگران انگیزه سیاسی خود نبودند.
Sengoku Jidai: عصر یک کشور در حال جنگ: مدتی پس از جنگ اونین رخ داد. با فروپاشی دولت مرکزی، این دولت به «هر جنگ سالار برای خودش» تبدیل شد. آنهایی که ارتش داشتند، اکنون شروع به ایجاد گاردهای مرزی کردند و بسیاری از جنگ سالاران ارتش های سرگردان را تشکیل دادند که به دنبال فرصتی برای حمله به اربابان همسایه برای به دست آوردن زمین های بیشتر بودند. آنهایی که ضعیف بودند به سرعت شکست خوردند و دهقانان به دامان اربابان جدید خود (سرزمین های زیر سلطه دایمیو) جذب شدند. حکومت داری). بسیاری از نقشه های قدیمی وجود دارد که مناطقی را نشان می دهد که ژاپن به آنها تقسیم شده است. این مناطق تحت نظارت خانواده های جنگ سالار بودند که با شمشیر زندگی می کردند و با شمشیر اداره می شدند.
در حال حاضر چند خانواده مورد بحث قرار می گیرند (به عنوان اجازه دانش):
در بخش غربی جزیره هونشوین، استان ایچیگو، خانواده اوسوگی کنشین بودند که یک پسر خوانده بود (در ژاپن بسیار نادر). کنشین دارای زمین های حاصلخیز غنی و ارزشمندی بود. در حالی که او درخشان ترین استراتژیست نظامی نبود، یکی از بزرگترین فرماندهان سامورایی در تاریخ نظامی ژاپن بود. او سیستم حمله غلتشی را توسعه داد. این برای کمک به لحیم کاری خسته بود. این به حرکت چرخشی واحدهای او متکی بود – وقتی یک واحد خسته شد، آن را با واحد دیگری با توانایی مبارزه برابر جایگزین کرد. این بدان معنی بود که او می توانست حملات شدید را برای مدت طولانی ادامه دهد. با این حال، میزان بالایی از تلفات را به همراه داشت. او با قبیله هوجو و تاکدا جنگید و پنج بار با تاکدا شینگن بزرگ درگیر شد – در نبرد دشت کاواناکاجیما (1553) بدون نتیجه قطعی. در سال 1555 کنشین تحت مانور قرار گرفت و عقب نشینی کرد. در سال 1557 کنشین تاکدا را مجبور به عقب نشینی کرد. در سال 1561 کنشین (18000 نفر) و تاکدا (20000 نفر) بزرگترین نبرد دوره Sengoku Jidai را با بالاترین آمار تلفات ثبت شده انجام دادند. ارتش کنشین که طرف بازنده بود 72 درصد تلفات داشت. ارتش تاکدا، فاتحان 62 درصد تلفات دادند. در سال 1564 پس از درگیری های جزئی، هر دو طرف عقب نشینی کردند.
کنشین همچنین در سال 1577 در دو نبرد بزرگ پیروز شد. کنشین با 30000 سرباز با اودا نوبوناگا با 18000 سرباز جنگید. کنشین با استفاده از حمله غلتشی معروف خود علیه قبیله هوجو، نوبوناگا را شکست داد و با استفاده از جنگ محاصره موفق شد دو قلعه آنها را تصاحب کند.
گفته می شود که اوسوگی کنشین به شدت اندوهگین شد که نگهبانانش خبر مرگ تاکدا شینگن را به او دادند. اعتقاد بر این است که او گفته است: “از دست دادن چنین حریف شریف و ماهری بسیار حیف است”.
اوئوسوگی کنشین در سال 1578 در شرایطی مرموز درگذشت. او 48 سال داشت. برخی معتقدند که او یک روز صبح زود در حالی که خودش را تسکین می داد در دستشویی خود ترور شد و توسط یک نینجا که شب قبل به داخل قلعه نفوذ کرده بود، با نیزه به پشتش ضربه زد. و در دستشویی مخفی شد و منتظر فرصتش بود.
تاکدا شینگن نمونه یک دایمیو موفق بود. او که دارای ذهن استراتژیک درخشانی بود، اولین جنگ بزرگ خود را هنگامی که بیست ساله بود در سال 1541 انجام داد. سپس در 38 نبرد شکست نخورده بود. تاکدا با این باور که یک رهبر جنگجو باید قلعه ای در دل هر یک از بوشی ها (جنگجویان) خود بسازد، هرگز قلعه ای نساخته است. او طرفدار واحدهای سواره نظام در حال حرکت بود که با سرعت و دقت بر دشمنان او غلبه می کردند. ارتش او بر اساس 24 ژنرال او بود که وفادارانه به او خدمت می کردند. تاکدا تمام نیروهای خود را برای پیروی از یک شعار ساده ایجاد و آموزش داد. هر واحد آموزش دیده بود تا به شعار خاص خود عمل کند. چهار شعار این بود:
سریع مثل باد
هنوز هم مثل جنگل
مثل آتش غلبه کن
بی حرکت مثل کوه
تاکدا در نبردی با ژنرال معروف توکوگاوا: ایه یاسو (که ژنرال ارتش اودا نوبوناگا بود) جنگید. هنگامی که دو ارتش با یکدیگر روبرو شدند، تاکدا دارای موقعیت مرتفع بود و حملات تنبیهی سواره نظام را در واحدهای 50 سوار انجام داد. او ارتش توکوگاوا را مجبور به عقب نشینی کرد و چندین لرد مهم را که خود را قربانی کردند تا توکوگاوا بتواند فرار کند، کشت. توکوگاوا قبل از فرار به نیزه دار تاکدا که در حال پیشروی بود با یک تیر شلیک کرد. تاکدا بی رحم بود و برای پیروزی کامل تحت فشار بود و واحد پسرش و 50 سوار را برای حمله فرستاد. توکوگاوا به امن قلعه متفقین رسید، اما سربازان تاکدا به سادگی اردو زدند. روز بعد توکوگاوا از یگانها و نیزهداران خود استفاده کرد تا تاکدا را به داخل دره وادار کند و در آنجا تیراندازی کردند و آنها را قطع کردند. پسر تاکدا زنده ماند. حتی با این باخت باز هم یک پیروزی قاطع برای تاکدا بود.
در سال 1548 تاکدا اولین شکست بزرگ خود را در نبرد اودهارا متحمل شد. یکی از ژنرال های او زمانی کشته شد که پیشتاز او با پیشاهنگی از مردان به رهبری ژنرال کنشین اوسوگی روبرو شد. در نبرد، حمله سوارکاران تاکدا جذب و محاصره شدند. در مجموع 700 مرد از 7000 نفر کشته شدند. این نبرد به این دلیل مشهور است که اولین باری بود که از اسلحه استفاده شد. ارتش اوسوگی 50 سرباز داشت که کشتیهای هنگباز ساخت چین را حمل میکردند.
تاکدا زمانی که در سال 1548 ارتشی را در Shiojiritoge تنها با استفاده از سواره نظام یاری (نیزه ای) سبک زرهی سبک شکست داد، به سرعت از اوسوگی انتقام گرفت. تاکدا یک حمله غافلگیرکننده سحرگاهی به اردوگاه دشمن انجام داد. او شبانه به دشمن نزدیک شد و هنگامی که سپیده دم شد به سامورایی های ناآماده حمله کرد و در حالی که برای مسلح شدن می شتابند یک پیروزی کامل به دست آورد.
در سال 1569 ارتش تاکدا توسط ارتشی از قبیله هوجو در کمین قرار گرفت. اگرچه نیروهای تاکدا ادعای 3769 سر داشتند، اما 900 نفر از جمله یکی از دوستان نزدیک تاکدا و یکی از 24 ژنرال معروف او را از دست دادند. گفته می شود که تاکدا از از دست دادن خود غمگین بود و شخصاً جسد دوستش را دفن کرد و مراسم یادبود را برگزار کرد. تاکدا برای ژنرال هایش ارزش زیادی قائل بود.
تاکدا در سال 1573 توسط گلوله یک قاتل کشته شد. زمانی که او قلعه نودا را محاصره می کرد صدای فلوتی را شنیده بود که یکی از پادگان ها می نواخت و برای شنیدن آن جرأت کرد وقتی قاتل از داخل دیوارهای قلعه شلیک کرد. مرگ او دو سال مخفی ماند. تاکدا شینگن 52 ساله بود.
اودا نوبوناگا یک مالک زمین کوچک بود که جاه طلبی های زیادی داشت. او مسئول یک تغییر اساسی در جنگ ژاپن بود. برخی نوبوناگا را مقصر نابودی شیوه زندگی سامورایی می دانند. در سال 1552، ارباب تانگاشیما نمایش تیراندازی توسط دو ملوان پرتغالی را دید که هدفی را در فاصله 100 متری قرار دادند و بالگردهای خود را به سمت هدف شلیک کردند و دو بار متوالی به چشم گاو نر هدف اصابت کردند. او که تحت تأثیر قرار گرفته بود، اشیاء خارجی را خریداری کرد و به زودی آهنگرهای فلزی ژاپنی از آنها کپی کردند. این یک پیشرفت بزرگ در آن زمان نبود، زیرا شکل سنتی جنگ سامورایی به مسابقات شمشیربازی تک نفره باقی می ماند. با این حال، ذهن نظامی درخشان اودا همه اینها را در فضای یک نبرد تغییر داد.
نبرد ناگاشینو در سال 1575 در خارج از قلعه ناگاشینو در دشتی که به نفع سواره نظام یاری سریع تاکدا بود، انجام شد. بین اودا/توکوگاوا بود که به 38000 سرباز از جمله 3000 تفنگدار کبریت اودا دسترسی داشت (مشابه هارکبوس، تفنگ کبریت یک مزیت داشت، هنوز هم می توانست زیر باران شلیک کند) و نیروی 15000 تاکدا به رهبری کاتسویوری، تاکدا. پسر بسیار خود اودا که از تاکتیک شلیک تیر رگبار استفاده میکرد، که در آن تیراندازان سرعت تیر خود را تلو تلو میزدند تا جریان ثابتی از تیرها را در پرواز نگه دارند، اودا به سادگی تفنگداران خود را آموزش داد تا از همین تاکتیک استفاده کنند. او متوجه شد که تفنگدارانش به محافظت نیاز دارند، بنابراین او در قلعه، قصرهای متحرک را از چوب ساخت. آنها قصرها را تا وسط دشت ها چرخاندند و سربازان خود را با قلعه پشت سرشان قرار دادند و منتظر ماندند. هر واحد تفنگدار با یک واحد نیزه داران بلند همراه بود. هنگامی که سواران تاکدا، هر چند تعدادشان دو به یک بود، حمله کرد، کاتسویوری به دلیل باران شدید شبانه و این که آنها تنها 200 متر دورتر بودند، فقط فاصله کمی برای سواره نظام، حمله کرد. آنها فقط قفسه های نازکی را دیدند، اما با نزدیک تر شدن (در فاصله 50 متری) تفنگداران شلیک کردند. اودا افراد خود را برای شلیک در رگبار آموزش داده بود – 1000 مرد شلیک می کردند، 1000 مرد آماده شلیک و 1000 مرد در حال بارگیری مجدد. آنها سپس در حالی که سواران تاکدا در انبوهی در میدان نبرد سقوط کردند، چرخیدند. کسانی که به قصر رسیدند با نیزه هایی به طول 5.6 متر برخورد کردند که اودا برای محافظت بیشتر از تفنگداران ارزشمند خود استفاده کرد. نبرد کمی بیش از 6 ساعت طول کشید. با کشته شدن 10000 سرباز تاکدا، صدای عقب نشینی توسط کاتسویوری به صدا درآمد، اما دیگر دیر شده بود.
در حال استفاده دیده باشند و رهبران قبیله نینجا را از پتانسیل آنها مطلع کرده باشند. شواهد واضحی وجود دارد مبنی بر اینکه آهنگرهای سلاح نینجا در زمان به دست آوردن سلاح، مهارت های تکراری را داشتند. سالها قبل نینجا از چین پودر اسلحه تهیه کرده بود. به خوبی شناخته شده است که قبیله های نینجا در هنر کایاکو جوتسو آموزش دیده بودند، استفاده از آتش و مواد منفجره و از توپ های ساخته شده از بامبو تقویت شده برای جلوگیری از آتش گرفتن آنها استفاده می کردند. این توپ های قابل حمل در استان های متخاصم مورد استفاده قرار می گرفت، ظهور این سلاح های گرم به شدت چهره جنگ ژاپن را تغییر داد و به سرعت با تاکتیک های جنگ نینجا سازگار شد. سلاح های گرم منجر به ایجاد گروه های کوچکی از جنگجویان به نام راپا یا سوپا (نام هایی که به معنای اخلالگران در نبرد هستند) می شود. این گروه ها در تاکتیک های ضربه و اجرا علیه سامورایی های مسلح و زره پوش بهتر شرکت می کنند. آنها از دور ضربه می زدند و در زمین های اطراف ناپدید می شدند. سوگیتانی زنجوبو یک نینجا بود که در استفاده از سلاح گرم آموزش دیده بود و در 19 می 1570 با استفاده از یک هارکبوس اقدام به ترور اودا نوبوناگا کرد. او شکست خورد. او موفق شد دو ضربه به نوبوناگا بزند. با این حال، زره نوبوناگا گلوله ها را متوقف کرد. تمرینکنندگان Negoro Ryu Ninjutsu از اولین رزمندگانی بودند که پتانسیل سلاحهای گرم را تشخیص دادند و به معرفی آنها به ژاپن کمک کردند. آنها در استفاده از سلاحهای گرم دستی مهارت بالایی پیدا کردند. قبیله کیشو سایگا نینجا، استادان کایاکو جوتسو بودند و گفته می شود که انباری از 2000 تفنگ در منطقه عملیاتی خود پنهان کرده بودند. باز هم می بینیم که هر زمان که نوع جدیدی از سلاح به ژاپن معرفی می شد، نینجاها مشتاقانه آن را در زرادخانه خود به کار می بردند و از آن در روش های مبارزه غیر متعارف خود استفاده می کردند.
درخشش نظامی بعدی اودا نوبوناگا نحوه تشکیل ارتشش بود. قبل از اختراع او، ارتش او متشکل از اشراف زادگان بسیار آموزش دیده بودند که برای به دست آوردن نامی برای خود در نبرد تحت رهبری یک لرد قدرتمند تلاش می کردند. اودا این را با استخدام کشاورزان در ارتش خود و آموزش آنها در سلاح های ارزان قیمت مانند نیزه و آموزش جنگیدن به صورت ترکیبی به رهبری یک سامورایی به عنوان رهبر واحد تغییر داد. او همچنین مردان جوان را برای استفاده از تفنگ آموزش داد. این باعث کاهش زمان تمرین او شد – زیرا آموزش یک مرد در تفنگ در 3 ماه ممکن بود، اما آموزش یک سامورایی ماهر در شمشیرزنی و تیراندازی با کمان 3 سال طول کشید. اختراع اودا بخشی از زرق و برق سامورایی ها را از بین برد. آنها در حال منسوخ شدن بودند و مردی با 3 ماه آموزش ممکن بود مردی با 10 سال تجربه را در عرض چند ثانیه بکشد. با این ارتش بسیار مؤثر، اودا اکنون برنامههای بزرگتری برای تبدیل شدن به شوگان ژاپن داشت.
یکی از بزرگترین پیروزی های اودا در سال 1560 اتفاق افتاد، زمانی که او هنوز به بدنامی دست نیافته بود. ایماگاوا، یک دایمیو قدرتمند با 25000 مرد به سمت پایتخت کیوتو راهپیمایی کرد. ایماگاوا در راه به برخی از قلعه های مرزی اودا حمله کرد. با نزدیکتر شدن به کیوتوته، خسته شدند و در یک آلودگی باریک استراحت کردند. به دلیل دانش دوران کودکی اودا از منطقه، او تصمیم گرفت همه چیز را به خطر بیندازد (او فقط 3000 سرباز داشت) و در طول یک طوفان باران کور، حمله ای جسورانه به نیروهای ایماگاوا انجام دهد. او به جناح ارتش اصلی ایماگاوا حمله کرد و آنها کاملا غافلگیر شدند. مردان اودا در حالی که یکی از ژنرال هایش سر ایماگاوا دایمیو را در دست گرفت، به پایین دره هجوم بردند. این یک نقطه عطف مشهور در تاریخ نظامی ژاپن است. حالا اودا نوبوناگا یک چهره ملی بود.
اهداف بعدی اودا صومعه های راهبان بودایی بود که تهدیدی برای او به شمار می رفت، زیرا آنها جنگجو بودند و در هنرهای رزمی به خوبی آموزش دیده بودند. اودا معابد را در کوه هیی ویران کرد و تمام راهبان را قتل عام کرد و معبد را سوزاند و مجسمه های مذهبی معروف آن را از بین برد. او در ساکاموتو معبد را ویران کرد و مردان، زنان و کودکان را کشت. او راهبان جنگجو را هر جا که می رفتند شکار می کرد. او در معبدی در ساحل غربی هونشو، دیواری را در اطراف بنای معبد با تنها یک راه خروجی ساخت و بنا را به آتش کشید. هنگامی که کسانی که در داخل گیر افتاده بودند از گرما یا دود خارج شدند، آنها را قطع کردند. 5000 نفر با گلوله شمشیر، سرب یا شعله کشته شدند.
اودا صومعه بزرگ هونگانجی را در اوزاکا، مرکز مقدس ژاپن، با استفاده از کشتیهای تفنگ پرتغالی که با زره آهنی پوشانده شده بودند و توپها برای انفجار دیوارها و محاصره آن، ویران کرد و راهبان جنگجو را که در نهایت تسلیم او شدند، گرسنه نگه داشت. فرقه آمیدا ویران شد.
اودا نوبوناگا پس از مبارزات موفقیت آمیز خود علیه راهبان جنگجو، استانی دردسرساز به نام ایگا را مورد توجه قرار داد.
در سال 1579، مردان استان ایگا، که در آن زمان توسط خانواده نیکی اداره می شد و به کیفیت جنگی نینجا احترام می گذاشتند و برای آنها دردسر کمی ایجاد می کردند، بقای خود را با خطر مواجه می کردند. از امنیت منطقه کوهستانی خود، آنها با تهدید جدیدی روبرو خواهند شد که از استان ایسه شروع شد، زیرا جنگ سالار بزرگ اودا نوبوناگا در حال گسترش پادشاهی خود بود و شروع به حمله به استان ایسه برای تخریب دو زیارتگاه بزرگ مذهبی کرده بود. ایس و راهبان جنگجو که در آنجا ساکن بودند. در چندین نبرد موفق، نوبوناگا رهبران آیسه (خانواده کیتاباتکه) را مجبور کرد تا به قلعه خود در اوکاواچی عقب نشینی کنند. پس از پنجاه روز محاصره در قلعه اوکاواچی، خانواده کیتاباتاکه با شرایط “صلح” تعیین شده توسط نوبوناگا موافقت کردند، که زمین های ایسه را به ژنرال های نوبوناگا واگذار کرد، اما خانواده کیتاباتاکه را به عنوان دایمیو دست نشانده ترک کردند.
پسر دوم اودا نوبوناگا، اودا نوبوئو، پس از مرگ کیتاباتکه، استان را به ارث می برد. باور عمومی بر این است که آخرین کیتاباتکه توسط یک نگهدارنده نوبوناگا به نام تسوگه سابوروزائمون کشته شد و بنابراین نوبو توانست استان را به دست آورد. برای نوبوناگا ناشناخته بود که چند تن از اعضای خانواده کیتاباتکه زنده مانده اند و حاضر نیستند استان خود را رها کنند و این چند نفر در منطقه کوهستانی ایگا شروع به توطئه کرده اند. یکی از اعضای بازمانده یک کشیش جنگجو از استان نارا بود که بقایای قبیله را در جستجوی انتقام جمع کرد. نکته جالب این است که گفته می شود یکی از حامیانی که به آن پیوست، پسر تسوکاهارا بوکودن، شمشیرزن افسانه ای مرتبط با قبیله یاگیو بود. این اولین شورش به سرعت توسط یکی از ژنرال های ارشد نوبوناگا سرکوب شد و شورشیان شکست خورده برای فرار از مرگ به کوه های استان ایگا گریختند.
اودا نوبو مدتها بود که استان ایگا را مورد توجه قرار داده بود و به دلیل کمی برای حمله به آن نیاز داشت. در نزدیکی مرکز استان ایگا، قلعه متروکه ای در ارتفاع حدود 600 فوتی بالای یک پیچ تیز رودخانه قرار داشت که پایگاه عالی برای عملیات در ایگا و استان های همجوار بود، بنابراین نوبو برای به دست آوردن آن اقدام کرد. پس از بازسازی قلعه و قرار دادن یک ژنرال مسئول، نوبو شروع به آموختن استعدادهای واقعی خانواده های “سامورایی” کرد که در استان ایگا ساکن بودند. قبل از اینکه قلعه تمام شود، جنگجویان ایگا با استفاده از تکنیک های ورود به قلعه حمله کردند. آنها توانستند به یک شگفتی کامل دست یابند. آنها قلعه را شکست دادند و نبردها تا شب و حتی بیشتر از آن تا شب ادامه یافت – که یک تاکتیک رایج برای سامورایی ها نبود، اما جنگجویان نینجا آموزش دیده ایگا در نبردهای شبانه ماهر بودند و بنابراین با دانش برتر خود به حمله ادامه دادند. منظره. جنگجویان ایگا توانستند دشمن خود را در دره های جنگلی و مزارع سیلابی برنج تعقیب کنند. یک بار دیگر این مکانها با تاکتیکهای چریکی که جنگجویان نینجا به آن معروف شدند، مناسب بود. موفقیت این پیروزی به زودی دوباره توسط مردان ایگا در برابر دشمن بزرگتر احساس شد. با تحقیر ژنرال خود، اودا نوبوئو جوان تصمیم گرفت که به ایگا حمله کند و انتقام شکست خود را بگیرد.
حمله نوبو به همان اندازه که شدید بود (حدود دوازده هزار سرباز) بود. او ارتش خود را به سه گروه تقسیم کرد که از سه گذرگاه کوهستانی برای ورود به ایگا استفاده می کردند (او یک راهنما برای عبور آنها از منطقه کوهستانی دشوار به دست آورده بود … راهنما از قبیله هاتوری نینجا بود) و سپس ارتش به هفت قسمت تقسیم شد. گروه هایی برای حمله به هفت روستای واقع در دره آوا در استان ایگا. متأسفانه برای ارتش نوبو، جاسوسان ایگا اطلاعاتی از نقشه های نبرد او (از یکی از خبرچینان قبیله نینجا هاتوری) به دست آورده بودند و نینجای ایگا برای به تاخیر انداختن و تضعیف ارتش پیش رو کمین هایی برپا کرد. در یکی از این کمین ها ژنرال (Tsuge Saburoza’emon) از ارتش اصلی نوبو کشته شد. همانطور که قبلاً در این مقاله ذکر شد، Saburozaemon، او مسئول مرگ آخرین خانواده Kitabatake بود. مرگ او در میدان نبرد یک نتیجه ناشناخته بود – گروهی از “شورشیان سرکش” ژنرال اصلی یک ارتش را شکست دادند. اما این چیزی فراتر از یک شکست بود. این انتقام برای بازماندگان خانواده کیتاباتکی بود. اخبار تحقیر منتشر شد اما نبردها در ایگا با حمله نیروهای باقی مانده نوبو به روستاها ادامه یافت. باز هم تاکتیک های غیر متعارف جنگنده های ایگا ارتش ساختاریافته نوبو را به هم ریخت. ارتش شکست خورد و مجبور شد به استان ایسه که از آنجا آمده بودند فرار کنند. در طول فرار آنها، ارتش تکه تکه باقیمانده تحت حمله مداوم نیروهای ایگا قرار گرفت که آنها متواری شدند، که منجر به تلفات زیادی شد. این یک پیروزی قاطع برای Warriors of Iga بود. اما این پیروزی اثرات مخربی بر استان خواهد داشت.
در سال 1581، پدر نوبو، اودا نوبوناگا، تصمیم گرفت انتقام تحقیر پسر دومش را بگیرد. او قصد داشت ارتش عظیم خود را که در حدود چهل و پنج هزار نفر بود، رهبری کند تا جنگجویان دردسرساز ایگا را از بین ببرد. تنها یک روز پس از مبارزات انتخاباتی او، اودا بیمار شد. او دچار سرگیجه شد و به شدت عرق کرد و به همین دلیل نتوانست ارتش خود را رهبری کند (نتیجه مسمومیت نینجا؟). اما این مانع از برنامه ریزی اودا برای حمله نشد. اما در این مدت قرار بود چند تن از ژنرال های مورد اعتماد او رهبری کنند. اودا می خواست به “غوغایی که از هر قراردادی از رفتار سامورایی ها سرپیچی می کردند” پایان دهد. ارتش او به شش گروه حمله اصلی تقسیم شد که هر کدام توسط یک ژنرال باتجربه سرسخت نبرد رهبری می شد. آنها به طور همزمان در مسیرهای اصلی استان وارد ایگا میشدند، تقریباً مانند ارتش پسر نوبوناگا. جونین (بزرگان) ایگا با دانستن اینکه اودا تعداد بسیار بالاتری داشت (اطلاعات ارائه شده توسط ایگا یوکان: ماموران دوگانه)، به این نتیجه رسیدند که هیچ راهی وجود ندارد که نیروی آنها بتواند با حمله پیش رو برابری کند و بنابراین آنها نیروهای خود را در دو مکان جمع کردند. استان برای پراکندگی آسان در منطقه نبرد. این دو مکان معبد هیراکو جی و تندویاما – محل میدان نبرد اولین تلاش برای شکست دادن جنگجویان ایگا بودند.
با شروع نبرد، جنگجویان ایگا شاهد روشهای جنگی مخرب ارتش نوبوناگا بودند. هنگامی که ارتش او به سمت استان حرکت کرد، به روستاها حمله کرد، همه ساکنان را کشت، و ساختمان ها را با خاک یکسان کردند و چیزی از خود باقی نگذاشتند. این به عنوان “تاکتیک زمین سوخته” شناخته می شود، شما چیزی را برای دشمن خود باقی نمی گذارید تا در آن زنده بماند یا از آن استفاده کند. این روش حمله با کارایی بی رحمانه و اعداد برتر از هر شش جهت حمله اجرا شد. با پیشروی سریع ارتش ها، جنگجویان ایگا مجبور به عقب نشینی به قلعه ها و مخفیگاه های کوهستانی خود شدند. رزمندگان ایگا نمی توانستند از تاکتیک های خود که نیاز به آزادی حرکت داشت استفاده کنند. آنها به دلیل سرعت پیشروی ارتش قادر به استفاده از تاکتیک های ضربه و دویدن خود در مراحل اولیه نبودند. این تاکتیکها نیروی بزرگتر و سازماندهیشده را به هم ریخت، اما در این مورد فقط توسط یک نیروی بزرگتر و سازمانیافتهتر تسخیر شد. رگبارهای سریع اسلحه و نیزه داران و سواره نظام پیشروی روستاهای ایگا را ویران کرد. در اینجا نقل قولی از گزارش یک نبرد است:
«بسیاری از سربازان بهطور دستهجمعی به سمت شمشیر رفتند. آنها همه را به قتل رساندند به جز یک مرد که از او در امان ماندند. او جوانی تازه کار به نام چوکو، اهل شیموبه دوردست بود. مکان غمگین و مقدسی که در آنجا قرار داشت، تمیز شد و فقط زباله آن را زینت داد. وقتی دود خاموش شد، داخل و بیرون با خون رنگ میشد. اجساد کاهنان و افراد غیر روحانی را در حیاط انباشته می کردند یا مانند برگ های عجیب پاییزی که در اعماق صبح افتاده اند، پراکنده می شدند.
از این روایت ما رویکرد بی رحمانه ارتش بسیار آموزش دیده را می بینیم که تاریخ ژاپن را شکل داده است. با این حال، ارتش همچنان مجبور بود تاکتیک های نینجا را در طول مبارزات خود تحمل کند. به عنوان مثال، در محاصره قلعه، نینجاهای داخل حملات شبانه را انجام می دادند و به اردوگاه های اطراف حمله می کردند. نینجا چادرها و تدارکات را سوزاند و نگهبانان را به قتل رساند و تا آنجا که می توانست ترس ایجاد کرد.
روایت هایی از شمشیرزنی بزرگ وجود دارد مانند این:
جنگجوی کوگا (که به جنگجویان ایگا کمک می کرد) با شمشیر چهار پا و نیم خشمگینانه جنگید. او بسیاری از حریفان را کوبید و توسط یک سامورایی به چالش کشیده شد، او پیشروی کرد و ضربه شمشیر را منحرف کرد، سپس ناگهان هر دو پای رقیب را شکست و سپس به سرعت اعزام شد.
نینجاهای ایگا توانستند برخی از ارتش در حال پیشروی را مهار کنند، مانند محاصره Hijiyama که در آن به طرز چشمگیری خوب عمل کردند، البته فقط برای مدتی کوتاه. آنها موفق شدند پیشروی ارتش به رهبری ژنرال گامو هیدساتو را متوقف کنند. ارتش در حالی که به سمت قلعه ای واقع در شیب تند پیش می رفت، روستاها را می سوزاند. آنها به طرز ماهرانه ای توسط یک واحد نسبتاً بزرگ از مبارزان نینجا مانع شدند. سپس آنها (با شلیک گلوله) توسط یگان دیگری از مبارزان در کمین قرار گرفتند و مجبور شدند در حالی که خسته بودند به مبارزه در سربالایی ادامه دهند و تلفات زیادی را متحمل شوند. مومودا توبی رهبر واحدهای نینجا پیشروی کرد و با دو پسر ژنرال در پایین شیب روبرو شد و هر دوی آنها را سر برید.
پس از این، نینجا جونین یک مشاور جنگی برگزار کرد و در مورد استفاده از حملات شبانه برای کند کردن ارتش در حالی که مانند یک موج به جلو حرکت می کرد، بحث کردند. در این زمان نام هاتوری (خانواده معروف نینجا) را نیز می شنویم. قبیله هاتوری در طول جنگ در پیشتازان جنگیدند. حملات شبانه در یکی از شش ارتش نوبوناگاس وحشت ایجاد کرد. آنها توسط تیرهای شعله ور که از هر طرف توسط یک نیروی نینجا (حدود 1000 نفر) پرتاب شده بود مورد حمله قرار گرفتند که شبانه به طور مخفیانه خود را در اطراف اردوگاه دشمن قرار داده بودند و حمله کردند. سربازان فرصتی برای زره پوش کردن یا آماده کردن خود نداشتند و حتی در نهایت بسیاری از مردان خود را در سردرگمی کشتند. شباهت مشخصی بین این تاکتیک ها و تاکتیک هایی که قرن ها قبل توسط کوسونوکی ماساشیگه استفاده می شد وجود دارد.
شاید بهترین نمونه از تاکتیک های کار تیمی نینجا در نبرد کاشیوابارا در گوشه جنوبی ایگا بود. در آنجا ارتش مهاجم با پیشروی کمی از خود راضی شده بود. نینجاها در این منطقه خود را به گروه های بیست نفره تقسیم کرده بودند. آنها که در شب کار میکردند، ارتش پیشرو را هر وقت که برای استراحت توقف میکرد، آزار میدادند. تاکتیک ها شامل سوزاندن چادرها و مواد غذایی، رهاسازی اسب ها، مسموم کردن منابع آب بود. آنها مخفیانه وارد اردوگاه می شدند و نگهبانان را در حالی که از همراهان خوابیده خود محافظت می کردند، به قتل می رساندند. این حملات در عرض چند ثانیه اتفاق افتاد و نینجاها در یک فلش کور کننده ناپدید شدند.
حتی با تمام تاکتیکهای شینوبیشان، این امر اجتنابناپذیر بود که آنها در حال مبارزه با یک هدف گمشده بودند. همانطور که بخشهای مختلف ایگا به دست ارتش نوبوناگا افتاد، جنگجویان نینجا مجبور شدند به مناطق کوچکتر و کوچکتر قابل دفاع بروند. ارتش عظیم شروع به نزدیک شدن به آخرین منطقه دفاع شده ایگا، معبد کوه هیجیما کرد. مردان زنان و کودکان ایگا با کم شدن غذا و محاصره شده توسط 30000 سرباز، خود را برای حمله نهایی آماده کردند. گفته می شود که نیروهای نوبوناگا فریاد جنگی بزرگی را صادر کردند که با سکوتی مرگبار توسط مدافعان روبه رو تاریک در حالی که بی حرکت در انتظار ایستاده بودند، مواجه شد. اما نبرد نهایی ایگا با روش متعارف نیزه، تفنگ، شمشیر یا کمان تعیین نمی شود. نه، روش مورد علاقه نوبوناگا آتش بود. و با شرایط آب و هوایی عالی (نسیم گرم شدیدی که در جهت معبد می وزید)، دستور داده شد تا کل مجموعه را بسوزانند. با شعلهور شدن آتش، فراریان از دود و شعلههای آتش فرار کردند و در این هنگام با شلیک گلوله، تیغههای شمشیر قطع شدند یا برای یک خودکشی شرافتمندانه به داخل شعلههای آتش بازگردانده شدند.
با پایان یافتن نبرد نهایی و شکست دشمن، بقایای استان ایگا ویران شد. اودا نوبوناگا برای بررسی قلمرو جدید خود به استان سفر کرد. او با گروه بزرگی از نگهبانان و اربابان سفر کرد. او تصمیم گرفت تا اردوگاه خود را در خرابه های معبد در کوه هیجیما برپا کند. رزمندگان ایگا یک شگفتی دیگر برای شکنجه گر خود داشتند. یک نقشه با دقت طراحی شده بود که به سه نفر از نینجاهای باقی مانده فرصت می داد تا اودا نوبوناگا را بکشند. سه جنگجوی نینجا در سه نقطه کلیدی پنهان شده بودند و سه توپ بزرگ را پنهان کرده بودند. آنها سعی داشتند از منفورترین فرد در ایگا انتقام بگیرند. تلاش برای ترور تقریباً موفقیت آمیز بود، به جز این واقعیت که توپ ها قوی تر از حد انتظار قاتلان بودند. شلیکهای بزرگ در دره طنینانداز شد، اما از نشانههای خود فراتر رفت، اودا نوبوناگا را از دست داد، اما دوازده نفر از نگهدارندههای او کشته شدند.
با تحت کنترل بودن استان جدید، به نظر می رسید که خانواده های نینجا در بایگانی های تاریخ ناپدید شده اند و دیگر هرگز دیده نمی شوند. اما این، آن مورد نبود. به طور گسترده ای شناخته شده است که اعضای قبیله هاتوری به عنوان نگهبانان معروف توکوگاوا ایه یاسو خدمت می کردند. او یکی از ژنرال های اصلی اودا نوبوناگا بود و به یکی از دو مردی تبدیل شد که مسئول اتحاد ژاپن بودند. هاتوری هانزو به ایه یاسو در فرار از استان ساکاینار اوزاکا کمک کرد. هاتوری هانزو توانست گروه بزرگی از نینجاها را از داخل و اطراف مناطق ایگا و کوگا جمع آوری کند و ایه یاسو را از خطرناک ترین منطقه ایگا اسکورت کردند. با گذشت زمان، قبیله هاتوری اعتماد توکوگاوا شوگونات را به دست آورد و پلیس مخفی آنها شد، گفته می شود که آنها شبکه گسترده ای از جاسوسان داشتند که برای آنها کار می کردند. تلاشهای زیادی برای توکوگاوا شوگانهای در حال انجام وجود داشت، اما این شبکه نینجا از همه آنها جلوگیری کرد. بسیاری از این قبیله به عنوان باغبان در محوطه قلعه ادو خدمت می کردند. حتی امروزه از دروازه عقبی قلعه ادو به عنوان هانزومون یا “دروازه هانزو” یاد می شود.
به دلیل حجم باورنکردنی اطلاعات واقعی و متناقض موجود در مورد موضوع نینجا، گردآوری این مقاله بسیار دشوار بوده است. با این حال، برای مقایسه آنها با کلاه سبز یا SAS امروزی، اعتباری وجود دارد. شباهت های زیادی بین این گروه از مردان بسیار آموزش دیده وجود دارد. اما همانطور که در مورد SAS که تاریخ آن در هاله ای از رمز و راز، تبلیغات پنهان است و هرگز تایید یا تکذیب نمی شود، تاریخ نینجا نیز چنین است. به نظر می رسد بسیاری از حقایق در افسانه و بسیاری از افسانه ها در حقیقت ادغام می شوند.
امیدوارم این مقاله خواننده را آگاه کند و دنیای اسرارآمیز نینجا را روشن کند. در صورت امکان، تاریخ ها و نام ها ارائه شده است، لطفاً درک کنید که رمزگشایی اطلاعات آسان نیست و اغلب می تواند بسته به حقایق قابل دستیابی با خود متناقض باشد.
متشکرم
سنسی استیون کاکل
کتابشناسی – فهرست کتب
اسرار سامورایی، 1973 Charles E، Tuttle Co., Inc
رهبران سامورایی، مایکل شارپ، 2008 توسط Compendium Publishing Ltd.
ژاپن باستان، زمان/زندگی
تاریخ و سنت نینجوتسو، دکتر ماساکی هاتسومی 1981 کتابهای معاصر
The Mystic Arts of the Ninja, Stephen K. Hayes 1985 Contemporary Books
کلاسیک بوجوتسو، دان اف. دریگر 1990 Weatherhill, Inc
منبع:
http://www.ninjutsu.co.nz/Ninjutsu+History.html